سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند متعال، کسی را که در زندگی اش بخیل است و به هنگام مرگش بخشنده می شود، دشمن می دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
پاییز 1385 - دوستان دریایی
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 6577
بازدید امروز : 0
چهارشنبه 103 اردیبهشت 19
ساعت 1:45 عصر
........... درباره خودم ...........
پاییز 1385 - دوستان دریایی
........... لوگوی خودم ...........
پاییز 1385 - دوستان دریایی
.......جستجوی در وبلاگ .......

............. اشتراک.............
  ............. بایگانی.............
لحظه های زندگی
زندگی...
پاییز 1385

........... طراح قالب...........


  • حکایت عشق

  • نویسنده : مهتاب:: 85/8/20:: 7:56 صبح
    به یادچشمان تو حکایت بی انتهای عشق رامینویسم
    تابدانی محبت وعشق راازنگاه توآموختم وباتوآغازکردم

    نظرات شما ()

  • پروردگارا

  • نویسنده : مهتاب:: 85/8/20:: 7:46 صبح

    پروردگارا شکر
                            که دادنت رحمت است 
               ودر ندادنت حکمت


    نظرات شما ()

  • ابراز عشق

  • نویسنده : مهتاب:: 85/8/9:: 10:56 عصر

    دوست داری به معشوقت بگویی که : دوستش داری
    و می گویی : دوستت دارم
    نه دلت راضی نمی شود . دنبال گونه های دیگری از گفتن می گردی.
    و واژه های دیگری برای بیان کردن و عبارت دیگری برای انتقال این مفهوم ناب دوست داشتن.
    و باز می بینی که نشد.
    آشکارا کم می آوری.
    می روی سراغ دواوین شعرا . آنها که طبعی لطیف تر داشته اند و زبانی نغز تر و بیانی کامل تر.
    ابتدا ذوق می کنی و به وجد می آیی . اینکه کسی بتواند عشق و دوست داشتن را به این لطافت ترسیم کند و فراق و هجران را با این ظرافت به تصویر بکشد و شهد وصال را این قدر ملموس و محسوس به ذائقه بچشاند ، به واقع ذوق آفرین و وجد برانگیز است .
    اما ... اما احساس می کنی که هنوز به آنچه می خواهی ، دست نیافته ای . احساس می کنی که هنوز در یک جای واقعه ، خلاء یا خللی است .
    کجاست این خلاء یا خلل؟
    شاید مسئله این است که تو خودت را ، حس خودت را ، خواسته های خودت را و نیازهای خودت را تمام و کمال در آنها پیدا نمی کنی .
    بخشی از آنها حرف های دل توست و بخشی حس و حال آن کسی است که گفته است.
    حرف هایی در دل تو هست که او نگفته است و او حرف هایی را گفته است که از آن تو نیست.
    کسی می تواند حرف های دل تو را به خدای محبوبت بگوید که پایی در زمین داشته باشد و دستی در آسمان.
    کسی که هم دهلیزهای قلب بشر را کاملا بشناسد و هم از مناسبات خدایی سر در آورد.
    کسی که هم بیم ها و امید های زمینی را بداند و هم از مناسبات خدایی سر در آورد.
    کسی که با الفبای زمینی ، زبانی بیافریند که در فضای آسمان آشنا باشد.
    کسی که حرف زدن با محبوب را به گونه ای بلد باشد که همه انسانها بتوانند خودشان را به جای گوینده آن حرف ها بگذارند . و آن حرف ها را حرف های خودشان بیانگارند.
    و او کسی جز معصوم نیست.


    سید مهدی شجاعی


    نظرات شما ()

  • آخرت

  • نویسنده : مهتاب:: 85/8/5:: 6:35 عصر

     

    آخرت عین شهر شلوغ دنیاست اگر کرایه خانه نفس را ندهی جلوپلاس روهت را بیرون می اندازند.اگر ساعت 4 صبح کارت عبودیتت را نزنی کسر حقوق مشیت خواهی شد . آنگاه شورای اداری آفرینش به 6 ماه اعمال شاقه ریاضت محکومت می کند.
    اینجا شهر آخرت است.
    اگر ندوی توی صفهای نماز کوپن حقت باطل می شود .اگر تمرین قنوت نکنی لطافت و عاطفه یادت می رود .اگر در مقابل زیبایی دلت نلرزد     
    گوش ات بدهکار بهشت نخواهد شد.
    دنیا شهر آخرت است . عده ای ساکن شمال شهر بهشت اند و عده ای در جنوب شهر جهنم دست و پا می زنند . اما تو در بند شمال شهر نباش ، در جنوب شهر دوزخ هم خدا یافت آباد می شود آنجا هم ممکن است ترقی کنی و یکهو سر از فرمانیه رحمت الهی در آوری یا از شقایقیه نرسیده به زعفرانیه برخیزی خدا خیلی از رئیس اداره رحیم تر است ممکن است به تو بدی آب و هوای جهنم دهد . ممکن است حق اولاد تو را در ترفیع درجاتت رعایت کند ، ممکن است به تو فوق العاده شغل دنیا بدهد ، ممکن است حقوق اشتغال به دنیای تو را در آخرت پرداخت کند. ممکن است سر برج رحمت که برسد یک تور ابدی بهشت را برای تو پاداش بنویسد. ممکن است تو را برای ادامه تحصیل خداوند به ملکوت بفرستند ،ممکن است با بورس مغفرت بروی خارج مذهب و درس خارج کفر و ایمان را هم بخوانی و با نمرات عالی عرفان به کالج کبریا وارد شوی...

    ما آمده ایم برای رفتن به ملکوت یعنی تازه به هشتصد هزار سال پیش شیطان برسیم


    نظرات شما ()

  • با من بگو

  • نویسنده : مهتاب:: 85/8/1:: 10:7 عصر


    با من بگو تا کیستی اشکی ؟ بگو ، آهی ؟ بگو
    خوابی ؟ خیالی ؟ چیستی؟ اشکی ؟ بگو ، آهی ؟ بگو
    راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن
    دیگر بگو از جان من جانا چه میخواهی ؟ بگو
    گیرم نمی گیری دگر زآشفته عشقت خبر
    بر حال من گاهی نگر با من سخن گاهی بگو
    ای گل پی هر خس مرو در خلوت هر کس مرو
    گویی که دانم پس مرو گر آگه از راهی بگو
    غمخوار دل ای مه نیی ؟ از درد من آگه نیی ؟
    والله نیی ؟ بالله نیی ؟ از دردم آگاهی ؟ بگو
    من عاشق تنهاییم ، سرگشته شیدایی ام
    دیوانه رسوایی ام ،تو هر چه می خواهی بگو

    مهرداد اوستا


    نظرات شما ()

  • حکایت

  • نویسنده : مهتاب:: 85/8/1:: 10:5 عصر

     

    این روزها اسفندیار تبلیغ لنز می کند و دهقان توس به برگه های جریمه نگاه می کند و محمود غزنوی با بنزی سیاه می گذرد از چراغ قرمز .اگر دماوندی که قصه از آنجا آغاز شد همین دماوند است پس رستم کجاست ؟
    گرد آفرید کو؟
    من که در این خیابان ها جز سودابه هیچ نمی بینم
    ******
    _ آقا لطفا فندک تان ...
    می خواهم پر سیمرغ را آتیش بزنم .

    علیرضا قزوه


    نظرات شما ()

  • مناجات

  • نویسنده : مهتاب:: 85/7/26:: 9:53 عصر



     ای خدا ملاقاتت نور دیده می‏خواهد
    نیمه شب مناجاتت دل بریده می‏خواهد
    ای صفای نجوایم وی یگانه مولایم
    التجای کوی تو اشک دیده می‏خواهد
    دانه دانه اشکم بین شبنم سرشکم بین
    این دل سیه، وصلت در سپیده می‏خواهد
    ای بهار فرجامم من که خارم و خامم
    گلشن بهارت را گل رسیده می‏خواهد
    شیعه با مناجاتش منتهای حاجاتش
    آبیاری سرخ یاس چیده می‏خواهد
    روح زندگی زهراست جاودانگی زهراست
    این دلم دو عالم را زین عقیده می‏خواهد
    راز دل نیاز عشق خواندن نماز عشق
    حالتی مشابه با آن شهیده می‏خواهد
    هر غم و بلایش را می‏خرم به جان اما
    درک روضه‏ هایش را غم کشیده می‏ خواهد
    ای خدا قبولم کن شیعه بتولم کن
    امتحان عشقت را برگزیده می ‏خواهد
    با ابوتراب امشب می‏کنم نوا یارب
    عبد خسته زینب سر بریده می‏ خواهد
    ای امید افطارم وی نوید اسحارم
    طلعت رشیدت را دل ندیده می‏ خواهد


    نظرات شما ()

  • باران

  • نویسنده : مهتاب:: 85/7/26:: 4:37 صبح
    وقتی امروزباران باریدازته دل فریادزدم اماکسی فریادم رانشنید جزآن قطره های خالص باران عشقی که ازآسمان برزمین میچکید ساعتها بی اختیارزیربارش باران ایستادم زمان ازیادم رفته بود باران بندآمده بود ومن هنوزخسته نبودم وشادترازقبل فریادمیزدم آری آسمان رادوست دارم

    نظرات شما ()

  • رازونیاز

  • نویسنده : مهتاب:: 85/7/26:: 4:26 صبح
    میشوددردل تیره خاک بازهم بذرشادی بپاشیم  
    میشودباکمال صداقت باهم صاف وروراست باشیم 
    میشودیک شب ازخواب برخواست باخداغرق درگفتگو شد 
    میشوددرددل کردبااومیشودباخداروبروشد 
    گرچه دنیای ماغصه داراست
    دردلش گرچه جزدردوغم نیست
    بازهم میشودزندگی کرد
    درجهانی که نامش زمین است
    عشق رابایدازمادرآموخت
    یاکه درچشمان پدردید 
     میشودزندگی رادوباره
    بانگاهی صمیمانه تردید

    نظرات شما ()

  • بیا

  • نویسنده : مهتاب:: 85/7/26:: 4:19 صبح
    بیا باهم بشنیم کنج یه شب بشنیم چندتا ستاره بشموریم نشون شهرهمیشه روشنو به دلی که غم نداره بسپوریم اگه می خوای واسه هم بمونیم بیا تو عطرگلا لونه کنیم بیاروی لبای غمگین وفا صدای گریه رووارونه کنیم بیاازپله نور بالا بریم موی خورشید خانوموشونه کنیم بیاباهم بشینیم گوشه عشق رفتن تنهایی رونگاه کنیم غربت ساکت هرمسافروبه تماشای هم آشناکنیم بیاتاآخردنیاروبخونیم توصدای چیک چیک قطره آب بیاتورنگ گلهازنده باشیم یک سبک دلی توسنگینی خواب


    نظرات شما ()

       1   2      >
    صبا ویژن

    } // End -->
    سفارش تبلیغ